فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی / فلسفه لباس عفیف ماندن است
به گزارش خبرگزاری مهر، نویسنده در مقدمه لباس پوشیدن را از دیدگاههای مختلفی چون روانشناسی، اخلاق، اقتصاد، جامعه شناسی، مذهب، قانون و جغرافیا قابل مطالعه می داند و می نویسد: منشا اصلی پیدایش لباس نیاز به محفوظ ماندن، عفیف ماندن و زیبابودن است امااشتباه است اگر تصور کنیم که می توانیم این همه اختلاف و تنوع را که در لباس افراد در جوامع و دورانهای مختلف دیده می شود تنها با درنظر گرفتن این سه اصل توجیه کنیم. رابطه فرهنگ و لباس را در طول رابطه لباس با سایر عوامل اجتماعی، اقلیمی، اقتصادی و تاریخی می دانیم نه در عرض آن. به عبارت دیگر، ما تاثیر فرهنگ را بر لباس مهمتر و کلی تر از آن می دانیم که از آن در ردیف سایرتاثیرها گفتگو کنیم و معتقدیم همه تغییراتی که در لباس ازناحیه عواملی داخلی غیر از فرهنگ ایجاد می شود تابع رابطه لباس و فرهنگ و محاط در چارچوب محدودیتهای فرهنگی است .
دکتر حداد عادل فرهنگ را کلی ترین بخش و نگرشی که یک جامعه نسبت به جهان دارد می داند و از نقش جهان بینی در جنبه های محسوس زندگی سخن می گوید و تاکید می کند که اختلاف در لباس جوامع علاوه بر عوامل اجتماعی ، اقتصادی و . . . ناشی از فرهنگها و بینشهای مختلف آنان است و می نویسد : انسان بسته به این که برای جهان چه معنایی قائل باشد، خود را چگونه موجودی بشناسد، چه سرنوشتی برای خود تصور کند وسعادت خود را درچه بداند، لباس پوشیدن تفاوت می کند. معتقدیم که اگر در جوامع غربی مذهب و قانون تعیین کننده نوع پوشش نیست نباید تصور کرد که مردم در انتخاب لباس آزادند و لباس آنان از هیچ معیار و ملاکی تبعیت نمی کند وهیچ بینش برآن حاکم نیست. لباس انسان، نخست تابع فرهنگ جامعه اوست وسپس تابع سلیقه خود او. جامعه غربی با لباسی که برتن دارد با ما سخن می گوید اگر به این سخن گوش دهیم فلسفه و فرهنگ غرب را خواهیم شنید.
وی نگاهی به دنیای پیرامون خویش می افکند و دو بخش از جهان را در نظر می گیرد: دنیای مادی غرب که با علم و تکنولوژی و استعمارگری مشخص می شود. بخش دوم که وارث فرهنگها و تمدنهای کهن است که مورد هجوم فرهنگ غرب واقع شده است و متاسفانه خود را در برابر فرهنگ باخته است. وی با گذری بر تصاویر لباسهای مردم حبشه، آفریقای غربی و سرخپوستان آمریکا، ارمنستان، چین، چکسلواکی، اکوادر، یونان، هند، کرد، لهستان، ایران و نخستین نشانه های تقلیداز لباس اروپایی در ایران، لباس زنان سنگال، بولیوی و پرو و سرانجام لباس زنان سرخپوست آمریکای شمالی، به ویژه اشتراک لباسهای ایران در طول تاریخ (چادر، پیراهن بلند که تامچ پای را می پوشاند) و وجه اشتراک تمام لباسها (بلند، گشاد، غیرچسبان، عموما با سربند، کلاه و دستار) است .
نویسنده در این بخش به دنبال کشف رابطه لباس تنگ وکوتاه غرب با جهان بینی آن است می نویسد: تمدن غرب جلوه یک زندگی است که در آن دیگر معنویت و قدس اصالت ندارد و انسان موجودی نیست که حامل «روح الهی » باشد و بتواند خلیفه خدا در زمین شود .
رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس هشتم حضور جریانهای ضعیفی از اندیشه های معنوی در غرب را نیز انکار نمی کند ولی معتقد است این متفکران پراکنده ستارگان کم نوری هستند که با همه التهاب و اضطراب خویش این شب تاریک رابه روز روشن مبدل نمی کنند .
نظام اقتصادی غرب با بینش مادی آن به ایجاد سرمایه داری منجر شد که همه قوا و امکانات و غرایز را تنها برای داغتر کردن بازار تولید و مصرف به خدمت گرفت از اختلاف جنسیتها به عنوان عامل قوی مصر سود برد و زن محکوم چنین اقتصادی شد. بر همین اساس سکس جای عشق را گرفت و هزاران بازار به یاری سکس ایجاد شد. هنر که ترجمان عالم معنی بود آینه صورت و سیما آینه ابتذال شد. خاصیت عدسی فیلمبرداری این است که جز اینگونه مناظر را از خود عبور نمی دهد و تلویزیونها سینما را هر شب به همه خانه ها ارمغان برد و تئاتر نیز کمی دیرتر اما سرانجام مغلوب این غول درنده وحشی شد و نمایش "تنهای عریان" و "صحنه های آمیزش جنسی" در تماشاخانه ها معمول گشت.
محدودیتهایی که برای غریزه جنسی در اسلام معین شده برای هدایت و رساندن انسان به مقصد است. تن تنها بخشی از وجود انسان است و انسان همه تن نیست که با مرگ فانی شود و تنها مجال برای موجود بودن و خوشبخت بودن نیز تمتع محدود جهانی میانی تولد تا مرگ نیست. لذا وظیفه خود را خطیرتر از آن می بیند که تنهابه "بدن نمایی" و آرایش جسم بپردازد. لباس به تن نمی کند که تن را عرضه کند بلکه لباس می پوشد تا خود را بپوشاند. لباس برای او یک حریم است به منزله دیواری و دژی است که تن را از دستبرد محفوظ می دارد و کرامت او را حفظ می کند. لباس برای آن است که تحریک جنسی را کم کند نه آن که بر قدرت تحریک بیفزاید ، لباس پوست دوم انسان نیست بلکه خانه اول اوست. انسان اسلام کمال خود را در آن نمی بیند که تن خویش را چون کالایی تزیین کند و بفروشد بلکه به جای آن که تن خود را به خلق به فروشد جان خود را به خدای خویش می فروشد.
آرایش و نوع لباس از سر ضمیر انسان خبر می دهد.همچنین لباس تحت تاثیر فرهنگ و معرف شخصیت افراد است. میان شخصیت افراد و فرهنگ عمومی نیز ارتباطی قوی وجود دارد. به نظر نویسنده نیاز به ابراز وجود خود به دیگران در جامعه فاقد ارزشهای معنوی به این دلیل است که تنها جامعه اصالت دارد و فرصت بودن و نشان دادن و لذت بردن تنها چند روزی است . لذا مدسازان از این عطش سیری ناپذیر سودجویی می کنند .
وی دلایل دیگری را نیز برای مدپرستی بیان می کند که عقده های چرکین دوران مختلف از آن جمله است. مانند مردانی که نمایش لباس زنان خود را وسیله ای برای اعلام وجود و جلالت خود قرار می دهند. آنگاه به کراهت لباس شهرت در اسلام اشاره می کند و به نظر وی اشراف با لباس گرانقیمت وضع خود را می نمایانند و با لباس خود را از دل عموم بیرون می کشند تا بودن خود را ثابت کنند و مردم نیز به دنبال آنان برای تشبه به آنان مدام در حرکتند و این دور تلخ همواره ادامه دارد و در بخشی از این قسمت وی می نویسد: در جامعه های غربی که نظام اداری محکم و جا افتاده، ماشینیسم و تسلط نظامهای اقتصادی و دولتها بر آموزش و پرورش و وسایل ارتباط جمعی، افراد جامعه را روزبه روز به هم شبیه ترمی کند فرد وقتی نتواند خود را از راههای منطقی ومعقول ممتاز و مشخص کند به هر اقدام دیگری دست می زند و سعی می کند با ایجاد هرگونه تغییری در شکل لباس و نوع آرایش سر و صورت توجه دیگران را به خود جلب کند و خود را از گم شدن در جامعه نجات دهد چرا که او که به حقیقتی برتر از جامعه مثلا خدا معتقد نیست گم شدن در جامعه را فنای شخصیت و مرگ خودمی داند.
یکی از ثمرات هجوم غرب به ایران همین تغییر لباس و رواج برهنگی در میان قشرهایی از جامعه بوده است و از آن در رژیم طاغوت تحت عنوان "کشف حجاب" و در این اواخر "رفع حجاب" یاد می شد و در حقیقت چیزی جز مبارزه با پوشش اسلامی و ترویج لباس غربی نبود. اجرای این برنامه محتاج دو شرط بود. نخست یک زمینه فرهنگی و اجتماعی برای پذیرش لباس غربی و دوم یک عامل اجرا که زور داشته باشد و به اسلام اعتقاد نداشته باشد. شرط اول یعنی زمینه فرهنگی و اجتماعی پذیرش لباس غربی را غربزده ها تامین کردند. آنان اسلام را نمی شناختند و به غرب خوشبینی مطلق داشتند. بیگانه با خویش و چشم بسته دلبسته بیگانه بودند. در واقع این قشر معدود همان قشری بودند که قبل از فرو رفتن در لباس غربی و قبل از به دست گرفتن پرچم فرهنگ غرب آن فرهنگ را پذیرفته بودند و تغییر لباس آخرین و بیرونی ترین پوسته ای بود که در وجود آنها تغییر می کرد. این امر به ظاهر کم اهمیت تنها در جامعه ما اتفاق نیفتاد. در همه مشرق زمین بسیاری از مردم به دنبال تسلیم در برابر فرهنگ غرب جامه غربی به تن کردند.اگر پذیرش لباس غربی نتیجه سلطه فرهنگی غرب و خود باختگی شرق نیست چرا تا کنون دیده نشده است که حتی یک نمونه از خصوصیات لباس شرقی در مغرب زمین پذیرفته شود؟ در جامعه ما در سالهای قبل از 1314 آنها که تغییر لباس را پذیرفتند همان کسانی بودند که فرهنگ غربی را پذیرفته بودند و آنها که نپذیرفتند نیز دقیقا آنهایی بودند که آن فرهنگ را نپذیرفته بودند و گول به اصطلاح "ترقی" و "آزادی" و "تساوی حقوق" را نخورده بودند.
نویسنده برای آن که مسئله تغییر لباس در مقیاس جهانی آن درک شود تاریخ لباس مردم ژاپن را در این بخش توضیح می دهد که بسیارعبرت آموز و تکان دهنده است. وی می نویسد: می بینید که مسئله ، مسئله آزادی فرد و سلیقه شخصی نیست بلکه هجوم یک فرهنگ خالی از معنویت است به فرهنگهای معنوی و سنتی و می بینند که در ژاپن هم که اسلام در کار نبوده است قبل از غربزدگی مردان و زنان لباسهای گشاد و بلند می پوشیده اند و به دنبال نغوذ غرب خانواده سلطنتی، داعیان و اشراف همزمان با تقلید از رقص و موسیقی و عادتهای اجتماعی غرب لباسهای سنتی خود را کنار می گذارند و لباس غربی می پوشند. در ادامه نویسنده به حجاب در تمدنهای قدیمی، یونان، اسپارت و ایران نیز اشاره می کند.
نویسنده در پایان کتاب بدون رجوع به تاریخ گذشته و فرهنگها دلایل دیگری بر لزوم پوشش ارائه می کند از جمله این که: (1) برهنگی ارزش زن را از بین می برد و او را تا حد یک کالا و جنس پست می کند و ارضای غریزه جنسی به معنی همگانی و همه جایی کردن مسئله جنسیت نیست. زنی که تن و اندام خود را در معرض دید می گذارد می خواهد با زنانگی خود جایی برای خود در دلها یا شخصیتها بیابد نه انسانیت خود. (2) بی بندوباری در پوشش بی بندوباری در تحریک است و بی بندوباری در تحریک بنیاد خانواده را متلاشی می کند. غریزه جنسی یکی از علل مهم ازدواج و به وجود آمدن خانواده است. اما پس از ازدواج هر چه زمان می گذرد نقش غریزه جنسی در حفظ دوام خانواده کمتر می شود و به جای آن نقش عشق، تفاهم و وفاداری در بقای خانواده بیشتر می شود. باید گفت که بی لباسی ،عریانی وخود نمایی آفت زندگی خانوادگی است و در یک کلام بی حجابی ریشه درخت خانواده را می خشکاند.
دکتر حداد عادل در پایان کتاب داستانی از کریستین آندرس را نقل می کند و در پایان نتیجه می گیرد: اینک تمدن غرب چنین وانمود می کند که می خواهد برای انسان لباس بدوزد اما در حقیقت به جای آن که لباس بر تن او کند او را برهنه ساخته است و هیچ کس جرأت نمی کند فریاد برآورد که لباس در کار نیست و حاصل این همه مد و پارچه برهنگی انسان است.همه می ترسند که مبادا خیاطان حقه بازی که زرو سیم را برده اند و می برند آنها را به ناپاکی در اصل و نسب متهم کنند. آیا در این جهان که همه اسیر و شیفته تبلیغات غرب شده اند مردمی پیدا می شوند که دلی به پاکی آن کودک داشته باشند و فریاد برآورند که آنچه به نام لباس در غرب به تن انسان می پوشانند لباس نیست بلکه برهنگی است.
lمنبع خبرگزاری مهر