یه دنظرسنجی از شما!

آقا کدوم بهتره؟

1)به خاطر یه عمر محکومیت برید حقوق بخونید و حقوقدان بشید

2) به خاطر یه عمر عذاب در کشیدن دندانتون برید دندانپزشکی بخونید

3) تحصیل کافیه و تدریس رو شروع کنید

4) همون رشته رو ادامه بدید

5) به خاطر لذتی که از کشاورزی و دامداری می برید، دامداری کنید

6) کافیه، به زندگیتون ادامه بدید و اوقات بیکاریتون رو برید گردش

اوووووف...حوصلم سر رفته...!

شايد زيباترين،قشنگ ترين،مفيد ترين،آموزشي ترين سريالي كه بشه معرفي كرد سريال friends  هسته كه اين روز ها ساعت هاي ناياب بيكاريم رو با اون سر ميكنم. خصوصا اگه زير نويس فارسي اون رو داشته باشيد كه چه عالي!

سعي كنيد هر طور كه شده اون رو ببينيد. واقعا عاليه!

از نظر زبان هم كلي تقويت ميشيد!

در آخر هم خواهش ميكنم اين پست رو به مسائل حاشيه اي نكشيد.. خواهشن!

اين سريال رو خصوصا به دوستم هابيل كه روز ها و ساعت هاي سختي رو (مثل من) داره سر ميكنه توصيه ميكنم. ولي با اين حال ميدونم كه اين friends نميتونه جاي روابط friends بين ما رو بگيره!


به یاد دوران دانشجویی

دانشجو درملل مختلف

ژاپن: به شدت مطالعه می‌کند و برای تفریح روبات می‌سازد!
مصر: درس می‌خواند و هر از گاهی بر علیه حسنی‌مبارک، در و پنجره دانشگاهش را می‌شکند!
هند: پس از چند سال درس خواندن، عاشق دختر  می‌شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می‌کند. سپس ماجراهای عاشقانه و اکشن پیش می‌آید و سرانجام آن دو با هم عروسی می‌کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می‌شود!
عراق: مدام به تیرها و خمپاره‌های تروریست‌ها جاخالی می‌دهد و در صورت زنده ماندن درس می‌خواند!
چین: درس می‌خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را می‌سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی می‌فروشد!

                        http://www.iranscap.com/wp-content/uploads/2010/05/phd.jpg

گینه بی‌صاحاب!: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله‌ای درس بخواند!
کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و باید باسواد باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری آمریکا، دعا کند!
پاکستان: او بشدت درس می‌خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید!
اوگاندا: درس می‌خواند و در اوقات بیکاری بین کلاس، چند نفر از قبیله توتسی را می‌کشد!
انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تا پایان دوره کواترناری! منقرض می‌شود ولی آخرین بازماندگان این موجودات هم درس می‌خوانند!

                  http://business.etsu.edu/j0335681.gif

ایران: عاشق تخم‌مرغ است! سرکلاس دروس عمومی، ‌چرت می‌زند و سر کلاس دروس اختصاصی، جزوه می‌نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی‌ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می‌کند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را می‌خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه می‌گوید! او سه سوته عاشق می‌شود!
 
اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، والا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می‌شود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می‌شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده، که چرا صاحبخانه‌ها جان به عزرائیل می‌دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی‌دهند! او چت می‌کند! خیابان متر می‌کند و در یک کلام عشق و حال می‌کند! نسل دانشجوی ایرانی درسخوان، در خطر انقراض است

رزم رستم و ویروس   

ادامه نوشته

بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است:

افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند.اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می برند.

فرمانده دشمن به قلعه پیام می فرستد که قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند.

پس از کمی مذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف، موافقت می کند که  هر یک از زنان در بند، گرانبها ترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشد.

نا گفته پیداست که قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن به هنگامی که هر یک از زنان شوهر خود را کول گرفته و از قلعه خارج می شدند بسیار تماشایی بود.
به نظر شما اگر قضیه برعکس بود آقایان چه میکردند؟؟!؟!؟

آخرین کلمات .......

آخرين كلمات يك الكتريسين : خوب حالا روشنش كن...
آخرين كلمات يك انسان عصر حجر : فكر ميكني توي اين غار چيه؟
آخرين كلمات يك بندباز : نميدونم چرا چشمام سياهي ميره...
آخرين كلمات يك بيمار : مطمئنيد كه اين آمپول بي خطره؟
آخرين كلمات يك پزشك : راستش تشخيص اوليه ام صحيح نبود. بيماريتون لاعلاجه...
آخرين كلمات يك پليس : شيش بار شليك كرده، ديگه گلوله نداره...
آخرين كلمات يك جلاد : اي بابا، باز تيغهء گيوتين گير كرد...
آخرين كلمات يك جهانگرد در آمازون : اين نوع مار رو ميشناسم، سمي نيست...
آخرين كلمات يك چترباز : پس چترم كو؟
آخرين كلمات يك خبرنگار : بله، سيل داره به طرفمون مياد...
آخرين كلمات يك خلبان : ببينم چرخها باز شدند يا نه؟
آخرين كلمات يك خونآشام : نه بابا خورشيد يه ساعت ديگه طلوع ميكنه!
آخرين كلمات يك داور فوتبال : نخير آفسايد نبود!
آخرين كلمات يك دربان : مگه از روي نعش من رد بشي...
آخرين كلمات يك دوچرخه سوار : نخير تقدم با منه!
آخرين كلمات يك ديوانه : من يه پرنده ام!
آخرين كلمات يك شكارچي : مامانت كجاست كوچولو؟...
آخرين كلمات يك غواص : نه اين طرفها كوسه وجود نداره...
آخرين كلمات يك فضانورد : براي يك ربع ديگه هوا دارم...
آخرين كلمات يك قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببينم...
آخرين كلمات يك قهرمان : كمك نميخوام، همه اش سه نفرند...
آخرين كلمات يك كارآگاه خصوصي : قضيه روشنه، قاتل شما هستيد!
آخرين كلمات يك كامپيوتر : هاردديسك پاك شده است...
آخرين كلمات يك گروگان : من كه ميدونم تو عرضه ي شليك كردن نداري...
آخرين كلمات يك متخصص آزمايشگاه : اين آزمايش كاملاً بي خطره...
آخرين كلمات يك متخصص خنثي كردن بمب: اين سيم آخري رو كه قطع كنم تمومه...
آخرين كلمات يك معلم رانندگي : نگه دار! چراغ قرمزه!
آخرين كلمات يك ملوان: من چه مي دونستم كه بايد شنا بلد باشم؟
آخرين كلمات يك ملوان زيردريايي: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...
آخرين كلمات يك سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجك : گفتي تا چند بشمرم؟


ادامه نوشته

لیلی و مجنون

ديد مجنون دختري مست و ملنگ

در خيابان با جواناني مشنگ

 

خوب دقت كرد در سيماي او

ديد آن دختر بُود ليلاي او

 

با دلي پردرد گفتا اين چنين

حرف ها دارم بيا (پيشم بشين)

 

من شنيدم تازگي چت مي كني

با جواني اهل تربت مي كني

ادامه نوشته

نامه اي به خدا

يك روز كارمند پستي كه به نامه هايي كه آدرس نا معلوم دارند رسيدگي ميكرد متوجه نامه اي شد كه روي پاكت آن با خطي لرزان نوشته شده بود نامه اي به خدا !

با خودش فكر كرد بهتر است نامه را باز كرده و بخواند.

در نامه اينطور نوشته شده بود :

خداي عزيزم!

بيوه زني 83ساله هستم كه زندگي ام با حقوق ناچيز بازنشستگي مي گذرد.ديروز يك نفر كيف مرا كه صد دلار در آن بود دزديد.اين تمام پولي بود كه تا پايان ماه بايد خرج ميكردم.يكشنبه هفته ديگر عيد است و من دو نفر از دوستانم را براي شام دعوت كرده ام.اما بدون آن پول چيزي نميتوانم بخرم.هيچكس را هم ندارم تا از او پول قرض بگيرم.

تو اي خداي مهربون تنها اميد من هستي به من كمك كن...

كارمند اداره ي پست خيلي تحت تاثير قرار گرفت و نامه را به ساير همكارانش نشان داد.نتيجه اين شد كه همه ي آنها جيب خود را جستجو كردند و هركدام چند دلاري روي ميز گذاشتند.در پايان 96دلار جمع شد و براي پيرزن فرستادند...

همه ي كارمندان اداره ي پست از اينكه توانسته بودند كار خوبي انجام دهند خوشحال بودند.عيد به پايان رسيد و چند روزي از اين ماجرا گذشت تا اينكه نامه ي ديگري از آن پيرزن به اداره ي پست رسيد كه روي آن نوشته بود نامه اي به خدا !

همه ي كارمندان جمع شدند تا نامه را باز كرده و بخوانند. مضمون نامه چنين نوشته بود:

خداي عزيزم!

چگونه ميتوانم از كاري كه برايم كردي تشكر كنم.با لطف تو توانستم شامي عالي براي دوستانم مهيا كرده و روز خوبي را با هم بگذرانيم.من به آنها گفتم كه چه هديه ي خوبي برايم فرستادي...

البته 4دلار آن كم بود كه مطمئنم كارمندان اداره ي پست آن را برداشته اند.

معرفی کتاب

شرمنده اگه یه مدت نبودم تا از نظرهایی که دادید تشکر کنم.واقعیتش کارت گرافیکم سوخته بود.

میخوام دوتا کتاب واقعا جذاب رو معرفی کنم. امیدوارم از خواندنشون لذت ببرید.

کتاب دایی جان ناپلئون و کتاب قلعه حیوانات


دایی جان ناپلئون Daayi jaan.jpg

نام اثری طنز از طنزپرداز نامی ایران، ایرج پزشکزاد است که در سال ۱۳۴۹ خورشیدی به رشتهٔ تحریر درآمده است.

شناخته شده ترین شخصیت این داستان، شخصيت «دایی‌جان ناپلئون» است که آشناترين شخصیتی است که تاکنون در ادبيات ايران ساخته شده است.

در سال ۱۳۵۵ خورشیدی ناصر تقوایی مجموعهٔ تلویزیونی دایی جان ناپلئون را از روی این کتاب ساخت.

داستان

کتاب دایی جان ناپلئون جزو پر فروش ترین کتاب های ایرانی است و شخصیت های آن الگوهای ملی هستند. به دیگر بیان، تبلور شخصیت های کتاب را می‌توان در جامعه ایرانی یافت. کتاب دائی جان ناپلئون با لحنی طنز آمیز و دلنشین برخی صفات مردم ایران را در قالب داستانی پر نشیب و فراز و جذاب به ریشخند می گیرد. کتاب خواننده را ضمن لذت بردن از طنز شیرین کتاب به تفکر وا می‌دارد.

شخصیت دایی جان ناپلئون تبلور قشر وسیعی از مردم ایران است که با ساده اندیشی بجای ریشه یابی و پرداختن به امور اصلی از طریق تفکر با خیال پردازی و رویا بافی همواره به اموری توجه می‌کنند که اصولا وجود خارجی ندارند و دچار توهم انگلیسی ترسی هستند. شخصیت سعید عاشق پیشه جوان و کم تجربه ایست که به قیمت شکست در عشقش در می‌یابد، پیروی از احساسات به نحوی کورکورانه عاقبتی جز سیلی خوردن از دست روزگار ندارد.

جزییات بیشتر در ویکی پدیا

دانلود کتاب

مزرعه حیوانات

جلد کتاب

مزرعهٔ حیوانات (به انگلیسی:Animal Farm) که در ایران به نام‌های قلعهٔ حیوانات و مزرعهٔ حیوانات نیز شناخته شده است، رمانی پادآرمان‌شهری به زبان انگلیسی و نوشتهٔ جورج اورول است. این رمان در طول جنگ جهانی دوم نوشته و در سال ۱۹۴۵ میلادی در انگلستان منتشر شد، ولی در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ میلادی به شهرت رسید.

داستان

این رمان دربارهٔ گروهی از حیوانات است که انسان‌ها را از مزرعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند بیرون می‌کنند و خود ادارهٔ مزرعه را به دست می‌گیرند، ولی پس از مدتی این حکومت جدید به حکومتی خودکامه مشابه به قبلی تبدیل می‌شود.این رمان نمایهٔ برضد استبداد است. مزرعه حیوانات داستان انقلاب حیوانات علیه مالکین خوداست پس ازپیروزی قوانینی تهیه می‌گرددکه شامل بندهای زیر است؛

  • هرآنکس روی دوپا راه می‌رود دشمن است.
  • هرآنکس چهارپای دارد ویا بال، دوست است.
  • حیوانات لباس نمی‌پوشند.
  • حیوانات درتخت نمیخوابند
  • حیوانات الکل نمی‌خورند
  • حیوانات همدیگر را نمی‌کشند.
  • همه حیوانات خلقتی یکسان دارند.

ولی بعد از پیروزی و مرگ رهبر بزرگ در بین خود حیوانات یک سری توطئه و کودتا انجام می‌گیرد؛ «خوک جوان دانا» که طرحی برای بهبود وضعیت و تنظیم مناسب جیرهٔ غذایی تهیه می‌کند ولی در هنگام ارایهٔ آن توسط «خوک جوان مستبد» خائن معرفی می‌گردد؛......

دانلود کتاب

جزییات بیشتر در ویکی پدیا

فوتبال در بهشت

دو پيرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو، دوستان بسيار قديمى بودند
هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به ديدار او می رفت.
يک روز خسرو گفت: «بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بوديم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى می کرديم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، يک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم می شود فوتبال بازى کرد يا نه؟»
بهمن گفت: «خسرو جان، تو بهترين دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر می دهم.»
چند روز بعد بهمن از دنيا رفت.
يک شب، نيمه هاى شب، خسرو با صدايى از خواب پريد. يک شیء نورانى چشمک زن را ديد که نام او را صدا می زد: خسرو، خسرو…
خسرو گفت: کيه؟
: منم، بهمن. 

:”تو بهمن نيستى، بهمن مرده!

:باور کن من خود بهمنم…
: تو الان کجايی؟
بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و يک خبر بد برات دارم.
خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو.
بهمن گفت: اول اين که در بهشت هم فوتبال برقرار است.
و از آن بهتر اين که تمام دوستان و هم تيمی هايمان که مرده اند نيز اينجا هستند.
حتى مربى سابقمان هم اينجاست. و باز هم از آن بهتر اين که همه ما دوباره جوان هستيم
و هوا هم هميشه بهار است و از برف و باران خبرى نيست.
و از همه بهتر اين که می توانيم هر چقدر دلمان می خواهد فوتبال بازى کنيم
و هرگز خسته نمی شويم. در حين بازى هم هيچ کس آسيب نمی بيند.

خسرو گفت: عاليه! حتى خوابش را هم نمی ديدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چيه؟

بهمن گفت: مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تيم گذاشته

اگه گفتين اين چيه....؟؟؟

Tulip_Ego_Bentley_1.jpg

راهنمايي می کنم
توی جیب جا نمی گیره
برای خانم ها طراحی شده
لوازم آشپرخانه نیست
در خیاطی کاربرد ندارد
در حیطه آرایش و بهداشت هم نیست
آمما . . . .

هم آشپزی می تونید باهاش یاد بگیرد و هم خیاطی
میتونید باهاش فیلم ببینید و موسیقی گوش کنید
ادامه نوشته

همافر جان نکن این کارا رو!

در پست قبلی جناب همافر ادعا کرده بودند یک آنتی ویروس نوشته اند که ویروس smss.exe را حذف می کند . آن هم چون خیلی کاربران را اذیت کرده بود وگرنه ایشان وقت این جینگولک بازیها را ندارند!!

پیشنهاد می کنم دوستان سری به این لینک بزنند.

http://eliass.blogfa.com/post-72.aspx

بعد تازه من در یک اقدام ناجوانمردانه - خدا منو ببخشه. - ، به سختی و با مشقت بسیار و با آخرین فناوریهای دات نت! ( کافیست روی فایلی که ایشان آپ کرده اند راست کلیک کرده و گزینه ی edit  را انتخاب کنید.!! ) کد منبع آنتی ویروس ایشان را بدست آورده ام. و برای آشنایی بیشتر دوستان با این فناوری پیشرفته منبع تغییر یافته و بیشتر منطبق با واقعیت آنرا در ادامه ی مطلب گذاشته ام. امیدوارم که ایشان هموجور پله های ترقی را در بخش امنیت یکی پس از دیگری با قدرت تی  بکشند!!


ادامه نوشته

پست الکترونیکی!!

بدون شرح....

مردان قبليه سرخ پوست از رييس جديد مي پرسن: "آيا زمستان سختي در پيش است؟"

رييس جوان قبيله که هيچ تجربه اي در اين زمينه نداشت، جواب ميده "بريد هيزم تهيه کنيد". بعد ميره به سازمان هواشناسي کشور زنگ ميزنه: "آقا امسال زمستون سردي در پيشه؟"

پاسخ: "اينطور به نظر مياد"، پس رييس به مردان قبيله دستور ميده که بيشتر هيزم جمع کنند و براي اينکه مطمئن بشه يه بار ديگه به سازمان هواشناسي زنگ ميزنه: "شما نظر قبلي تون رو تاييد مي کنيد؟"

پاسخ: "صد در صد"، رييس به همه افراد قبيله دستور ميده که تمام توانشون رو براي جمع آوري هيزم بيشتر صرف کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسي زنگ ميزنه: "آقا شما مطمئنيد که امسال زمستان سردي در پيشه؟"

پاسخ: بگذار اينطوري بگم؛ سردترين زمستان در تاريخ معاصر!!!

رييس: "از کجا مي دونيد؟"

پاسخ: "چون سرخ پوست ها ديوانه وار دارن هيزم جمع مي کنن".

لاریجانی مترجمین را دچار سرگیجه مفرط تاریخی کرد!

گفته هاي علي لاريجاني، مترجمين سازمان ملل، خوانندگان و مترجمین نشريات اروپايي را دچار سرگيجه مفرط تاريخي كرد.

علی لاريجانی گفت: "با نشان دادن « لولو» ی شورای امنيت، مردم ايران رو به قبله نمی شوند ".

http://96.0.54.242/tab/pics2/201001231525343713.jpgترجمه نيوزويك:
علی لاريجانی گفته است كه اگر شورای امنيت مثل موجوداتی كه بچه ها را می ترسانند ظاهر شود، مردم ايران به سوی قبله مسلمانان جهان دراز نمی كشند.


ترجمه نشريه اسپانيايی ال پائيس:
علی لاريجانی گفت كه اگر شورای امنيت چيز ترسناكی را هم به ايرانيان نشان دهد، باز هم مردم ايران به سوی عربستان سعودی نمی خوابند.


ترجمه نشريه فرانسوی اومانيته:
علی لاريجانی گفت كه دراز كشيدن ايرانيان به سوی مركز اعتقادات مسلمانان بستگی به اين دارد كه آنها از موجودات افسانه ای بترسند، اين يك داستان ايرانی است.

منبع:شبكه خبري تابناك

ضرب المثلهای دیجیتالی!!

ضرب‌المثل‌های دیجیتال



سرور مفت نمی‌بینه وگرنه بلاگر ماهریه
در مورد کسانی هست که وقت نمی‌کنن یا دسترسی ندارن که وبلاگ درست کنن. وگرنه کولاک می‌کنن.

سوسکه داشت از کیبرد بالا می رفت، مادرش گفت قربون استعداد ویرچوالت برم
این ضرب المثل درمورد خانم هایی بکارمی‌رود که عکس بچه شان را دربلاگشان می‌گذارند و یک پست درمیان قربان صدقه‌شان می‌روند.

کافی‌نت گیرش نمیاد چت کنه، میگه بلاگم... شده
این ضرب‌المثل درمورد روشنفکران خالی‌بند تازه به دوران رسیده صدق می‌کند.

با یه پینگ گرمیش می‌کنه با یه... سردی‌اش
این ضرب المثل درمورد بلاگرهای نازک نارنجی به کار می‌رود.

لینک و پینگت بجا، دات کام دومِین یکی هفت صنار
این ضرب‌المثل فروشندگان دومین و هاست سرویس برای جلوگیری ازتوقع بیجای دوستان به کار می‌برند.

دفتر منطقه پستی راهش نمی‌دادن، سراغ ایمیل‌شو می‌گرفت

این ضرب‌المثل درمورد کاندیداهای اصلاح‌طلب رد صلاحیت شده مصداق دارد.

کارت اینترنت مفت گیرش بیاد، لپ تاپشو می‌سوزونه
بدون شرح

رم لپ‌تاپ پیشکش را نمی‌شمارند
این ضرب‌المثل نسخه‌ی دیجیتالی «مفت باشه، کوفت باشه» به‌شمار می‌رود.

کامنت و لینک هفت دست، پست و آپ هیچی
این ضرب‌المثل درمورد بلاگرهایی است که سال تا سال آپ نمی‌کنند.

شیپیش تو بلاگش کامنت میذاره

کنایه از وبلاگ‌های بی‌مخاطب


منبع itanz.net

ابلاغ سهميه 20 درصدي كنكور براي متاهلين بدون عبور از مجاري قانوني

عنوان : ابلاغ سهميه 20 درصدي كنكور براي متاهلين بدون عبور از مجاري قانوني

 1388/10/02

خبرگزاري مهر - گروه حوزه و دانشگاه: در حالي كه برخي دانشگاهيان و نمايندگان مجلس به خصوص رئيس كميسيون آموزش مجلس از امكان اختصاص سهميه به گروهي خاص در جامعه تنها با تصويب در مجاري قانونگذار تاكيد دارند دولت با ابلاغ سهميه كنكور براي متاهلين به اجراي آن مصر است.

به گزارش خبرنگار مهر، دولت پس از تصويب مصوباتي براي تسهيل ازدواج جوانان اين مصوبه را براي اجرا به دستگاههاي مجري ابلاغ كرده است. يكي از بخش هاي اين مصوبه اختصاص 20 درصد سهميه كنكور كارشناسي ارشد براي متاهلان است.

اين خبر براي اولين بار 30 آبان ماه از سوي مهرداد بذرپاش معاون رئيس جمهور و رئيس سازمان ملي جوانان اعلام شد. وي در در جشنواره زوج خوشبخت ايراني از اعطاء 20 درصد سهميه در كنكور براي زوج هاي جوان دانشجو كه قصد ادامه تحصيل در مقاطع كارشناسي ارشد و دكتري دارند خبر داد.

اين اظهار نظر كارشناسان و مسئولان مخالف را به واكنش واداشت. رئيس كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس در واكنش به اظهارات رئيس سازمان ملي جوانان درباره اختصاص سهميه 20 درصدي به زوجهاي دانشجو به مهر گفت: تعيين سهميه براي قشري خاص در كنكور سراسري وظيفه دولت نيست و حتما مصوبه مجلس را مي خواهد.

دكتر علي عباسپور تهراني فرد با بيان اين مطلب افزود: به غير از سهميه بندي مناطق در كنكورهاي سراسري كه بايد مصوبه شوراي عالي انقلاب فرهنگي را داشته باشد ايجاد هرگونه سهميه و اختصاص بخشي از ورودي دانشگاهها به قشر خاصي از جامعه نياز به مصوبه مجلس و قانون شدن دارد.

وي ادامه داد: تعيين سهميه براي قشري خاص در كنكور سراسري وظيفه دولت نيست و حتما مصوبه مجلس را مي خواهد.

رئيس كميسيون آموزش مجلس شوراي اسلامي اضافه كرد: البته دولت مي تواند نظر خود را در اين زمينه اعلام كند و آن را به صورت لايحه در دولت تصويب كند و سپس به مجلس ارائه كند تا تصويب آن در مجلس بررسي شود.

عباسپور تاكيد كرد: براي اختصاص بخشي از ورودي دانشگاهها (ايجاد سهميه) بايد مراحل قانوني طي شود. بنابراين دولت مي تواند در اين زمينه نظر خود را اعلام و لايحه اي تصويب كند. اما براي اجراي اين لايحه حتما بايد مجلس مصوبه داشته باشد.

دكتر ابراهيمي مقدم نيز به عنوان يك متخصص روانشناسي با تشريح تبعات روحي و رواني اجراي طرح اختصاص سهميه 20 درصدي به متأهلين براي ورود به كارشناسي ارشد گفت: مشكلات جوانان اقتصادي است و بايد مشوق هايي از اين دست براي ازدواج جوانان درنظر گرفته شود.

ادامه نوشته

بررسي سهميه كنكور ارشد براي متاهلين با حضور دو وزير در مجلس  




 1388/09/09



عضو كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس با اشاره به برگزاري جلسه
اي براي بررسي اختصاص سهميه 20 درصدي به متاهلين در كنكور كارشناسي ارشد گفت: اين جلسه در هفته جاري با حضور معاونان وزارتخانه هاي علوم و بهداشت و هفته آينده با حضور وزرا برگزار مي شود.

عليرضا سليمي در گفتگو با خبرنگار مهر افزود: اختصاص سهميه متاهلين در دانشگاهها بايد مصوبه مجلس را داشته باشد و به همين منظور اين موضوع بايد از سوي دولت به صورت لايحه اي ارائه شود.

وي اضافه كرد: ايجاد شغل و درآمد و فرهنگ سازي براي ازدواج كارساز است و ما معتقديم كه موضوعات علمي و تحصيلي بايد از اين حوزه جدا باشد و راهكارهاي ديگري غير از اختصاص سهميه به متاهلين درنظر گرفته شود.

نماينده مردم محلات در مجلس شوراي اسلامي تاكيد كرد: به نظر مي رسد اظهار نظر در خصوص اختصاص سهميه 20 درصدي دانشگاهها به متاهلين دقيق نبوده است.

وي اظهار داشت: اين موضوع به دليل اهميت بسيار در كميسيون آموزش مجلس شوراي اسلامي بررسي مي شود و در اين بررسي نيز از معاونان آموزشي وزارتخانه هاي علوم و بهداشت دعوت به عمل آمده است كه در اين جلسه حضور يابند.

سليمي خاطرنشان كرد: در جلسه هفته آينده نيز وزراي علوم و بهداشت براي اين موضوع به كميسيون آموزش مجلس شوراي اسلامي دعوت شده اند.

می تونی این عدد رو بخونی!!؟؟15628329212448

صدور بالاترین رقم برای یک چک در تاریخ اقتصاد ایران

بالاخره کارهای نهایی واگذاریی سهام مخابرات به بخش خصوصی داره  انجام میشه

تصویری که در زیر می بینید چک صادره برا این معامله که رکورد بورس و رقم چک و... را شکست

عکس:روزنامه خراسان

الللللللللللللللللللللله

این روز ها که حرف از حذف  4صفر از واحد پولی ایران زده میشه وبا این وضع بد اقتصادی جهان شاید این رقم چیزی نباشه !!!!!

شاید هم آنها با درنظر گرفتن حذف این 4 صفر این چک رو صادر کردن

با این تفاسیر نباید تا چند ساله دیگه از شنیدن مکالمه زیر بین پدر و فرزندان تعجب کنیم

.

.

.

فرزند : بابا   پول می خوام؟؟؟؟

پدر : بورچه فرزندم

فرزند : می خوام برم سر کوچه یه توپ پلاستیکی بخرم

پدر : چقدر عزیزم...

فرزند : چیزی نمی خوام فقط 6518546951ریال

پدر : بیا عزیزم 1و2و3 ...

.....

 

خبر جالب!!

حکم جالب دادگاهي در شيراز
در ادامه رسيدگي به اتهام متهمان و به لحاظ عدم سابقه اين دو، دادگاه مجازات صادره را معلق كرده و در قرار تعليق مجازات مقرر داشت محکومان ظرف شش ماه از شروع حکم تعليق نسبت به فراگيري مطالب کتاب گناهان کبيره نوشته شهيد آيت الله دستغيب اقدام کرده به نحوي که بتوانند در امتحان کتبي نمره قبولي 15 بگيرد.
دو جوان حامل مشروبات الکلي در شيراز محکوم به فراگيري و گرفتن حداقل نمره 15 از کتاب گناهان کبيره شهيد دستغيب شدند.

به گزارش ايسنا به نقل از روابط عمومي دادگستري استان فارس، محمد و روح الله دو جوان 20 ساله شيرازي به جرم شرب خمر و حمل مشروبات الکلي محاکمه شدند که با توجه به شواهد پرونده از جرم شرب خمر در دادگاه برائت يافتند.

هر يك از متهمان در خصوص حمل نيم ليتر مشروبات الکلي به استناد مواد 10 و 702 قانون مجازات اسلامي به تحمل 74 ضربه شلاق محکوم شدند.

در ادامه رسيدگي به اتهام متهمان و به لحاظ عدم سابقه اين دو، دادگاه مجازات صادره را معلق كرده و در قرار تعليق مجازات مقرر داشت محکومان ظرف شش ماه از شروع حکم تعليق نسبت به فراگيري مطالب کتاب گناهان کبيره نوشته شهيد آيت الله دستغيب اقدام کرده به نحوي که بتوانند در امتحان کتبي نمره قبولي 15 بگيرد.

اين گزارش همچنين حاکيست حکم قطعي صادر شده و اين مجازات جايگزين با مطالعه کتاب مربوطه به وسيله محکوم عليه اجرا شده و مجرمان هم از پس امتحان کتبي برآمده‌اند.

نقل از سایت تابناک

به نظر شما این کار درستی است ؟ کاره خوبیه یا نه ؟

صدها تن حس نوستالژی در این پست !

در وبلاگ انجمن علمی مهندسی فناوری اطلاعات ادیب رمضانی !! - تعجب نداره. خیلی هم بچه با احساسیه.!! -  مطلبی گذاشته که خیلی قشنگو نوستالژیکه .

http://bit.blogfa.com/post-212.aspx

ببینید و یاد مدرسه و نیمکتهای دکوفته بیافتید که سه نفری توشون می چپیدیم و تمام فکر و ذکرمون این بود که کلاس تموم شه که بریم خونه و "بازیهای راه مدرسه" یا بریم زنگ تفریح و فوتبال بازی کنیم - البته ما پسرا !  - و انرژیی ای که در طول کلاس کنترلش می کردیمو بریزیم بیرون .

وای که چه دورانی بود.!!   یادش بخیر هر سال اول مهر با شوق و ذوق می رفتیم کتاب و قلم و دفتر می خریدیم. البته من خیلی علاقه مند داستانای کتابامون بودم و جلو جلو داستانای کتابای خواهر برادرای بزرگترمو می خوندم.

 

البته اگه توجه کرده باشین این اولین اول مهریه که کلاس نمیریم .

شک سازمان سنجش به نفر اول کنکور/ رکوردشکنی در کنکور


خبرگزاری مهر - گروه حوزه و دانشگاه: کنکور 88 یک ویژگی و اتفاق عجیب را تجربه کرد. برای اولین بار داوطلبی از یک شهر کوچک موفق شد در دو گروه آزمایشی رتبه اول را کسب کند. اتفاقی که با توجه به معدل پایین داوطلب موجب تردید مسئولان سازمان سنجش شد.

به گزارش خبرنگار مهر، عبدالرسول پورعباس عصر سه شنبه در مراسم تقدیر از برترینهای کنکور سال 88 پس از اعطای لوح تقدیر به رستگار رحمانی تنها از جوانرود که دارنده رتبه های اول گروههای آزمایشی علوم تجربی و زبانهای خارجی کنکور امسال بود، گفت: رستگار رحمانی سال 82 دیپلم می گیرد و تا سال 85 در کنکور شرکت نمی کند. سال 85 پس از شرکت در کنکور موفق به کسب رتبه 30 در گروه آزمایشی علوم ریاضی می شود اما به دلیل اینکه به سربازی اعزام می شود نمی تواند به دانشگاه راه یابد.

وی افزود: رحمانی با شرکت در کنکور 88 رکورد شکست و در دو گروه آزمایشی رتبه اول را به دست آورد. در کنکورهای گذشته بودند افرادی که موفق به کسب رتبه اول در یک گروه آزمایشی و دوم یا سومی در گروه دیگر می شدند اما اینکه داوطلبی در دو گروه آزمایشی رتبه اول را به دست آورد بی سابقه بوده است.

رئیس سازمان سنجش آموزش کشور گفت: وی معدل پائینی را در هنگام ثبت نام درج کرده بود و سازمان سنجش شک کرد و از وی خواست تا در امتحان مجدد سازمان شرکت کند که در این آزمون نیز موفق شد و درصد بالایی را از دروس به دست آورد.

وی ابراز امیدواری کرد رستگار رحمانی تنها از برجستگان آینده باشد.

رستگار رحمانی تنها نیز در این مراسم ضمن تشکر از مسئولین سازمان سنجش گفت: اینکه در سالهای 82 تا 85 اقدام به شرکت در کنکور نکردم دلیلش محفوظ بماند برای خودم اما در سال 85 به دلیل اعزام به خدمت سربازی نتوانستم به دانشگاه راه یابم.

به گزارش مهر، در مراسم تقدیر از برترینهای کنکور 88 وزیر علوم، تحقیقات و فناوری با اعطای لوح سپاس از زحمات رئیس سازمان سنجش در برگزاری آزمونهای سراسری تقدیر کرد.

نظرسنجی

سلام خدمت همه دوستان عزیز

4سال بالاخره با همه خوبی ها وبدیهاش گذشت

حدود 4 سال پیش اولین بار که به فکر درست کردن این وبلاگ بودم چون اوون زمان هنوز نمرات رو سیستمی نکرده بودند و فقط روی برد میزدند این وبلاگ رو درست کردم تا به نحوی به ارائه اطلاعیه ها و نمرات همکلاسی ها بپردازم تا کمتر دقدقه رفته به دانشکده و پیدا کردن نمرات رو داشته باشند ولی کم کم وبلاگ محلی برای اظهار نظر های دوستانه وبرخی مواقع کل کل های بین برخی دوستان بود در این 4 سال افت وخیز های فراروانی در وبلاگ داشتیم البته در چند ماه اخیر کم لطفی ها به وبلاگ (بیشتر از طرف خودم) خیلی بیشتر شد که بیشتر به خاطر مشغله ها بود بار ها و بار ها از خانم های کلاس در خواست کردم که اگر خواستید مطلبی تو وبلاگ بذارید بگید تا براتون این امکان فراهم بشه تا به عنوان یک نویسنده در وبلاگ مطالبتون رو بگذارید.....

بگذریم اکنون که کم کم داریم فارغ التحصیل IT دانشگاه بیرجند می شیم  با توجه به این که دیگه دانشجو نیستیم پیشنهاد میدم وبلاگی جدید تحت عنوان فارغ التحصیلان IT دانشگاه بیرجند راه اندازی کنیم!!!

به همین دلیل از همه مهندسین IT دانشگاه بیرجند (همکلاسی های سابق )عزیز در خواست دارم تا پیشنهاداتشون رو چه از طریق ایمیل و چه از طرق گروه و چه از طریق وبلاگ برای نام وبلاگ جدید و یا اصلا ایجاد وبلاگ جدید بذارن......

عاجزانه نیازمند نظراتتون هستیم

با تشکر فراوان از همه مهنننننددددددسین IT دانشگاه بیرجند (همکلاسی های سابق )

مهندس موسوی!!!!!!

شعر خاطرات 3 ترم اول

سلام خدمت همه همکلاسی های عزیز شعری رو که در ادامه آوردم  روایت گر گوشه ای از خاطرات مان تا ترم 3 است البته قصد داشتم تکمیل کنمش ولی فرصت نشد میخواستم تو جشن فارغالتحصیلی بخونمش ولی گم کرده بودمش حالا که پیدا شد براتون میذارمش.

ادامه نوشته

مهندسین عزیز بخوانند و یاد نگیرند !!

یک مطلب جالب از معنای واقعی جملاتی که بین کارفرما و مهندسین

پیمانکار در جلسات ردو بدل می شود!!

 

لغت نامه مهندسین در جلسات كارفرما

1.      این بستگى دارد به ...... یعنى: جواب سوال شما را نمى دانم!

2.       این موضوع پس از روزها تحقیق و بررسى فهمیده شد. یعنى: این موضوع را بطور تصادفى فهمیدم!

3.       نحوه عمل دستگاه بسیار جالب است. یعنى: دستگاه كار مى كند و این براى ما تعجب انگیز است!

4.      كاملا انجام شده یعنى: راجع به 10 درصد كار تنها برنامه ریزى شده !

5.      ما تصحیحاتى روى سیستم انجام دادیم تا آن را ارتقا دهیم. یعنى: تمام طراحى ما اشتباه بوده و ما از اول شروع كرده ایم!

6.      پروژه بدلیل بعضى مشكلات دیده نشده، كمى از برنامه ریزى عقب است. یعنى: تاكنون روى پروژه دیگرى كار مى كردیم!

7.      ما پیشگویى مى كنیم..... یعنى: 90 درصد احتمال خطا مى رود!

8.      این موضوع در مدارك علمى تعریف نشده. یعنى: تاكنون كسى از اعضا تیم پروژه به این موضوع فكر نكرده است!

9.      پروژه طورى طراحى شده كه كاملا سیستم بدون نقص كار مى كند. یعنى: هرگونه مشكلات بعدى ناشى از عملكرد غلط اپراتورها ست!

10.  تمام انتخاب اولیه به كنار گذاشته شد. یعنى: تنها فردى كه این موضوع را مى فهمید از تیم خارج شده است!

11.  كل كوشش ما براى اینست كه مشترى راضى شود. یعنى: ما آنقدر از زمان بندى عقبیم كه هر چه كه به مشترى بدهیم راضى مى شود!

12. تحویل پروژه براى فصل آخر سال آینده پیش بینى شده است. یعنى: كه تا آن زمان ما مى توانیم مقصر تاخیر در اجراى پروژه را كسى از میان تیم كارفرما پیدا كنیم!

13.  روى چند انتخاب بطور همزمان در حال كار هستیم. یعنى: هنوز تصمیم نگرفته ایم چه كنیم!

14.  تا چند دقیقه دیگر به این موضوع مى رسیم. یعنى: فراموشش كنید، الان به اندازه كافى مشكل داریم!

15.  حالا ما آماده ایم صحبتهاى شما را بشنویم. یعنى: شما هر چه مى خواهید صحبت كنید كه البته تاثیرى در كارى كه ما انجام خواهیم داد ندارد!

16.  بعلت اهمیت تئورى و عملى این موضوع...... یعنى: بعلت علاقه من به این موضوع!

17. سه نمونه جهت مطالعه شما انتخاب شده و آورده شده اند. یعنى: طبیعتا بقیه نمونه ها واجد مشخصاتى كه شما باید بعد از مطالعه به آن برسید،‌ نبوده اند!

18.  بقیه نتایج در گزارش بعدى ارائه مى شود. یعنى: بقیه نتایج را تا فشار نیاورید نخواهیم داد!

19.  ثابت شده كه .... یعنى: من فكر مى كنم كه .....!

20.  این صحبت شما تا اندازه اى صحیح است. یعنى:از نظر من صحبت شما مطلقا غلط است!

21.  در این مورد طبق استاندارد عمل خواهیم كرد. یعنى: ازجزئیات كار اصلا اطلاع نداری!!

ان مع العسر اليسرا

كور سوي اميد در ترم هشت ديده شد


براي ديدن جزئيات به ادامه مطلب مراجعه كنيد


ادامه نوشته

این هم از دانشگاه مقصد.....

از دانشگاه ویرجینیای بیرجند به ...
Queen's Economics Department

سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت

سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت / سرها در گريبان است



سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت !
سرها در گريبان است
كسي سر برنيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد، نتواند،
كه ره تاريك و لغزان است
وگر دست محبت سوي كس يازي
به اكراه آورد دست از بغل بيرون
كه سرما سخت سوزان است
نفس كز گرمگاه سينه مي‌آيد برون ابري شود تاريك
چو ديوار ايستد در پيش چشمانت
نفس كاينست، پس ديگر چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك؟
مسيحاي جوانمرد من! اي ترساي پير پيرهن چركين!
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آي ...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي، در بگشاي
منم، من، ميهمان هر شبت، لولي‌وش مغموم
منم، من، سنگ تيپا خورده رنجور
منم، دشنام پست آفرينش، نغمه ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در، بگشاي، دلتنگم
حريفا! ميزبانا! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي‌لرزد
تگرگي نيست، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه مي‌گويي كه بيگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فريبت مي‌دهد، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا! گوش سرما برده است، اين يادگار سيلي سرد زمستان است
و قنديل سپهر تنگ ميدان، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود، پنهان است
حريفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز يكسان است
سلامت را نمي‌خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير، درها بسته، سرها در گريبان، دستها پنهان،
نفس‌ها ابر، دلها خسته و غمگين،
درختان اسكلتهاي بلورآجين،
زمين دلمرده، سقف آسمان كوتاه،
غبارآلوده مهر و ماه،
زمستان است ...
م.اميد
مهدي اخوان ثالث


اگر بتونید آهنگش رو حتما گیر بیارید چون از بهترین اهنگ هایی هسته که من گوش میکردم.

یک سخن از بزرگان

اگر عشق بورزید می گویند که سبک مغزید...

اگر شاد باشید می گویند که ساده لوح وپیش پا افتاده اید....

اگر سخاوتمند و نوعدوست باشید می گویند که مشکوکید...

اگر گناهان دیگران را ببخشید می گویند ضعیف هستید...

اگر اطمینان کنید می گویند که احمقید...

اگر تلاش کنید که جمع این صفات را در خود گرد آورید٬

مردم تردید نخواهند کرد که شیاد و حقه بازید.

(لئو بو سکا لیا)

آدرس:


http://raheiman.blogfa.com

من با نظر موافقم. نظیرش مایکروسافت هسته که با این تلاش گسترده به اون حقه استعمارگری میزنند. اون چیزی که من در زندگیم الگو قرار دادم اینه که هیچوقت بی فکر حرف مردم را قبول نکنم. ولی خیلی ها رو دیدم که محبوب عام بودند ولی وقتی از عام جدا شدند مثل یک لاک پشت کنار خزیدند. اونها تاوان افتخار به شخصیت و فرهنگ ساختگیی خورده اند که عام واسشون درست کرده بود. شما اینطور نباشید.


اهل دانشگاهم...!

اهل دانشگاهم...!

روزگارم خوش نیست

ژتونی دارم خورده پولی سر سوزن هوشی

دوستانی دارم بهتر از شمر و یزید

دوستانی همچون من مشروط

و اتاقی که همین نزدیکی است پشت آن کوه بلند.

اهل دانشگاهم!

پیشه ام گپ زدن است.

گاه گاهی هم می نویسم تکلیف می سپارم به شما

تابه یک نمره ناقابل بیست که در آن زندانی است

دلتان تازه شود-چه خیالی-چه خیالی

می دانم گپ زدن بیهوده است.

خوب می دانم دانشم کم عمق است.

اهل دانشگاهم

قبله ام آموزش جا نمازم جزوه مهرم میز

عشق از پنجره ها می گیرم.

همه ذرات مخ من متبلور شده است.

درسهایم را وقتی می خوانم

که خروس می کشد خمیازه

مرغ و ماهی خوابند.

استاد از من پرسید: چند نمره ز من می خواهی؟

من از او پرسیدم : دل خوش سیری چند؟

خوب یادم هست

مدرسه باغ آزادی بود.

درس ها را آن روز حفظ می کردم در خواب

امتحان چیزی بود مثل آب خوردن.

درس بی رنجش می خواندم

نمره بی خواهش می آوردم.

تا معلم پارازیت می انداخت همه غش می کردند

و کلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت.

درس خواندن آن روز مثل یک بازی بود

کم کمک دور شدیم از آنجا

بار خود را بستیم

عاقبت رفتیم دانشگاه

به محیط خس آموزش

رفتم از پله دانشکده بالا بارها افتادم...

در دانشکده اتوبوسی دیدم یک عدد صندلی خالی داشت.

من کسی را دیدم که ز داشتن یک نمره 10 دم دانشکده پشتک می زد.

دختری دیدم که به ترمینال نفرین می کرد.

اتوبوسی دیدم پر از دانشجو وچه سنگین می رفت.

اتوبوسی دیدم کسی از روزنه پنجره می گفت : کمممک!

سفر سبز چمن تا کوکو

بارش اشک پس از نمره تک

جنگ آموزش با دانشجو

جنگ دانشجویان سر ته دیگ غذا

جنگ نقلیه با جمعیت منتظران

حمله درس به مخ

حذف یک درس به فرماندهی رایانه

فتح یک ترم به دست ترمیم

قتل یک نمره به دست استاد

مثل یک لبخند در آخر ترم

همه جا را دیدم

اهل دانشگاهم!

اما نیستم دانشجو

کارت من گم شده است.

من به مشروط شدن نزدیکم.

آشنا هستم با سرنوشت همه دانشجویان

نبضشان را می گیرم

هذیانهاشان را می فهمم

من ندیدم هرگز یک نمره 20

من ندیدم که کسی ترم آخر باشد

من در این دانشگاه چقدر مضطربم.

من به یک نمره ناقابل 10 خشنودم

وبه یک لیسانس قناعت دارم.

من نمی خندم اگر دوست من می افتد.

من در این دانشگاه در سراشیب کسالت هستم.

خوب می دانم کی استاد کوئیز می گیرد

اتوبوس کی می آید

خوب می دانم برگه حذف کجاست.

هر کجا هستم باشم

تریا نقلیه دانشکده از آن من است.

چه اهمیت دارد

گاه می روید خار بی نظمی ها

نگوییم که افتادن مفهوم بدی است!

و نخوانیم کتابی که در آن فرمول نیست.

و بدانیم اگر سلف نبود همگی می مردیم!

و بدانیم اگر جزوه استاد نبود همه می افتادیم!

وبدانیم اگر نقلیه نبود همگی می ماندیم

ونترسیم از حذف

ونپرسیم کجاییم و چه کاری داریم

و نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نیست

و اگر هست چرا یخ زده است.

بد نگوییم به استاد اگر نمره تک آوردیم.

کار ما نیست شناسایی مسئول غذا

کار ما شاید این است که در حسرت یک صندلی خالی

پیوسته شناور باشیم...

بدون شرح......

غم روزگار دانشجویی

 

بسی رنج بردم در این سال سی / که مدرک بگیرم ز بد شانسی

نشد دادم از کف همه زندگی/نهادم به سر افسر بندگی

نبودم اوائل چنین ناتوان/ ببودم به سر موی و بودم جوان

نه تن خسته و ناتوان بودمی/نه این گونه نامهربان بودمی

نه اهریمنی طینتی داشتم/نه بر خوی بد عادتی داشتم

کنون بشنوید این که بیچاره من/چنان گشته ام این چنین اهرمن

بود شرح احوال من بس دراز/ولی قطره آن گویم از بحر باز

به هوش و خرد شهره بودم به شهر/نبودی چو من درسخوانی به دهر

به کنکور در رزم کنکوریان/زدم تست ها را یکی در میان

به کف آمدم رتبه ای زیر صد/نیارد چو من رتبه کس تا ابد

خیالم که دیگر مهندس شدم/نبودم خبر زینکه مفلس شدم

به وعده نیک دادم همی/که چون در خط درس افتادمی

بیابم اگر صد هزاران کتاب/زنم از خوراک و میرم ز خواب

چنانش بخوانم به روزانه شب/که خود گردم از کار خود در عجب

ولیکن چو پایم بدین جا رسید/نبیند دو چشمت که چشمم چه دید

به هنگامه ثبت نامم دمار/برآمد به یک روزه هفتاد بار

به آموزش اش چون گذارم فتاد/رخ سرخ من رو به زردی نهاد

چو دادندمی صد هزاران ورق/به رخسار زردم آمد عرق

چنان بی کس و خسته ماندم به صف/که رست از کف کفش مخلص علف

پس از آن چو دیگر به صف ماندگان/به یک نمره گشتم من از بندیان

بماند پس نمره ای گم شدم/جدا از خودو شهر و مردم شدم

به خود گفتم این زندگی بهتر است/ره دانشم راه پر گوهر است

گذشتم از آن فکر پیشینه ام/که من دگر آن شخص پیشین نه ام

به من چه که دیگر کسان چون کنند/به من چه چه در کار گردون کنند

به من چه فلانی دل آزرده است/ به من چه خر مش رجب مرده است

گذشتم از آن فکر پیشینه ام/که من دیگر آن شخص پیشین نه ام

که دانش چراغ ره آدم است/کلید در گنج این عالم است

چو فرصت غنیمت شمارم کنون/مرا علم و دانش شود رهنمون

پس از آن به مکتب نهادم چو پا/ز یک درب چوبی بسی بی صدا

به رزم اندر آمد یکی اوستاد/بگفتا شکاری به دام اوفتاد

بچرخیدو گردید و غرید و گفت/در این پهنه یکدم نشاید که خفت

که من دکترا از فلان کشورم/یل سر سپاه فلان کشورم

کنون گفته باشم به آغاز درس/ز کس گر نترسی ز مخلص بترس

بگفتم که درست بسی ساده است/کدامین خر ز درست افتاده است؟

بگفتا که درسم بسی مشکل است/خیالات تو ای جوان باطل است

چنانت بکوبم به گرز گران/که پولاد کوبند آهنگران

پس از آن سخن ها و آن سرگذشت/دو ماهی چو از ان سخن ها گذشت

ریاضی یکم نمره بر شیشه زد/هزاران غمم تیشه بر ریشه زد

علومی چو بر بنده لشکر کشید/سپاه معارف به دادم رسید

یکی بیست بگرفتم از ریشه ها/نشد کارگر زخم آن تیشه ها

پس از آن معارف ز من قهر کرد/دهانم ز تلخی چنان زهر کرد

به تالار و در گرمی ماه تیر/بیامد ز در اوستادی چو شیر

بگفتا که در رزم نام آوران/بدان خوان اول بود امتحان

فراهم شد از جمع ما لشکری/یکی پهلوان تر از آن دیگری

اتود ها کشیده همه از نیام/که باید نمودن به دشمن قیام

چو آمد فرود آن یل از پشت زین/ببست افسار رخش خود بر زمین

کشی از نیامش سوالات را/بگفتا که حل کن محالات را

سپه را به یک غرش آرام کرد/یلان را چنان اسب خود رام کرد

بگفتا که درسم بسی ساده است/کدامین کس از درسم افتاده است؟

کنون گر توانی برو بچه جان/به فنی ز بندم تو خود را رهان

نشستم چنان سنگ بر صندلی/به گفتمی اینکه ول معطلی

برو فکر دیگر بکن این جوان/مگر ترم دیگر شوی پهلوان

شدم برخر نحس شیطان سوار/دو صد حیله را چون نمودم قطار

به یک روزه صدها گواهی به کف/به ظاهر پریشان و در دل شعف

بگفتم که من موقع امتحان/ببودم به بستر بسی ناتوان

که رحمی کن ای پهلوان رهنما/بیا بر من اکنون تو راهی نما

کنون تا نیفتم به حال نزار/برونم کش از پهنه کارزار

دو ترمی در این نابرابر نبرد/دگر از چه آرم سرت رت به درد

هزاران کلک را زدم بیش و کم/که شاید برون آیم از پیچ و خم

رهی پر فراز و خم اندر خم است/در این ره هزاران چو من رستم است

یکیشان به رخش و یکی مرده رخش/یکی با درفش و یکی بی درفش

هر اینک در اندیشه کارزار/مگر آخر آید غم روزگار

نامه چالی چاپلین به دخترش....

بخون پشیمون نمی شی!!!

دخترم! اینجا شب است، یک شب نوئل و من از تو بسی دورم، خیلی دور، اما تصویر تو آنجا روی میز هست، تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست، اما تو کجایی؟ آنجا در صحنه پر شکوه تئاتر هنرنمایی می کنی؟ شنیده ام نقش تو در این نمایش پر نور و پر شکوه، نقش آن “شهدخت ایرانی” است که اسیر تاتارها شده است. شاهزاده خانم باش و بمان، ستاره باش و بدرخش اما قهقهه تحسین آمیز تماشاگران، عطر مستی آور گل هایی که برایت فرستاده اند، تو را فرصت هشیاری داد نامه پدرت را بخوان. صدای کف زدن های تماشاگران گاه تو را به آسمان ها خواهد برد، برو! آنجا برو. اما گاهی نیز بر روی زمین بیا و زندگی مردمان را تماشا کن: زندگی آن رقاصان دوره گرد کوچه های تاریک را که با شکم گرسنه می رقصند و با پاهایی که از بینوایی می لرزد؛ من نیز یکی از اینان بودم، من طعم گرسنگی را چشیده ام من درد بی خانمانی را کشیده ام و از اینها بیشتر، من رنج حقارت آن دلقک دوره گد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند، احساس کرده ام. با این همه من زنده ام و از زندگانی پیش از آنکه مرگ فرا رسد نباید حرفی زد.

ادامه نوشته

آیا می خواهید وقتی سوار آسانسور شدید با خاطرهای خوش آنجا را ترک کنید چندین روش جالب برای ذله کردن همسفر خود در آسانسور . ادامه مطلب را ببینید .

ادامه نوشته

اگه شوهر شما يک بر نامه نويس باشه چه اتفاقي مي افته!؟

اگه شوهر شما يک بر نامه نويس باشه چه اتفاقي مي افته!؟

...
شوهر: سلام،من Log in کردم.
زن: لباسي رو که صبح بهت گفتم خريدي؟
شوهر: Bad command or File name.
زن: ولي من صبح بهت تاکيد کرده بودم!
شوهر: Syntax Error, Abort, Retry, Cancel.
زن: خوب حقوقتو چيکار کردي؟
شوهر: File in Use, Read only, Try after some Time.
زن: پس حداقل کارت عابر بانکتو بده به من.
شوهر: Sharing Violation, Access Denied.
زن: مي دوني، ازدواج با تو واقعا يک تصميم اشتباه بود.
شوهر: Data Type Mismatch.
زن: تو يک موجود بدرد نخور هستي.
شوهر: By Default.
زن: پس حداقل بيا بريم بيرون يه چيزي بخوريم.
شوهر: Hard Disk Full.
زن: ببينم ميتوني بگي نقش من تو زندگي تو چيه؟
شوهر: Unknown Virus Detected.
زن: خب مادرم چي؟
شوهر: Unrecoverable Error.
زن: و رابطه تو با رئيست؟
شوهر: The only User with Write Permission.
زن: تو اصلا منو بيشتر دوست داري يا کامپيوترتو؟
شوهر: Too Many Parameters.
زن: خوب پس منم ميرم خونه بابام.
شوهر: Program Performed Illegal Operation, It will be Closed.
زن: خوب گوشاتو بازکن، من ديگه بر نميگردم!
شوهر: Close all Programs and Logout for another User.
زن: مي دوني، صحبت کردن باتو فايده نداره، من رفتم.
شوهر: Its now Safe to Turn off your Computer
منبع: http://www.cloob.com/intmsg.php#4280

اگه طالب شناخت دوست ردیفی پایینو بخون

دوست معمولی هیچ گاه نمی تواند گریه ی تو را ببیند .

دوست واقعی شانه هایش از گریه ی تو تر خواهد بود .

دوست معمولی اسم کوچک والدین تو را نمی داند .

دوست واقعی شاید تلفن آنها را جایی نوشته باشد .

دوست معمولی جعبه ای شکلات برای تو مهمانی تو می آورد .

دوست واقعی زود تر به کمک تو می آید و تا دیر وقت برای تمیز کردن می ماند .

دوست معمولی از دیر تماس گرفتن تو دلگیر و ناراحت می شود .

دوست واقعی می پرسد که چرا نتوانستی زودتر تماس بگیری ؟

دوست معمولی دوست دارد به مشکلات تو گوش دهد .

دوست واقعی برای حل آنها سعی می کند .

دوست معمولی مانند میهمان عمل می کند و منتظر می ماند تا از او پذیرایی شود.

دوست واقعی بسوی یخچال می رود و از خود پذیرایی می کند .

دوست واقعی می پندارد که دوستی شما بعد از مرافعه ای تمام می شود .

دوست واقعی می داند که بعد از مرافعه دوستی شما محکمتر می شود .

دوست واقعی کسی است که وقتی هم تو را ترک کردند با تو باشد. 

علی دایی در دوران قاجار....

علی دایی رو ببین